Charles Aznavour "Yesterday When I Was Young" Songtext

Übersetzung nach:arfafihrjatr

Yesterday When I Was Young

Yesterday when I was youngThe taste of life was sweet as rain upon my tongue,I teased at life as if it were a foolish game,The way the evening breeze may tease a candle flame,The thousand dreams I dreamed, the splendid things I plannedI always built… alas! On weak and shifting sand,I lived by night and shunned the naked light of dayAnd only now I see how the years ran away.

Yesterday when I was youngSo many drinking songs were waiting to be sung,So many wayward pleasures that lay in store for meAnd so much pain my dazzled eyes refused to see,I ran so fast that time and youth at last ran outI never stopped to think what life was all about,And every conversation I can now recallConcerned itself with me, me, and nothing else at all.

Yesterday the moon was blueAnd every crazy day brought something new to do,I used my magic age as if it were a wandAnd never saw the waste and emptiness beyond,The game of love I played with arrogance and prideAnd every flame I lit too quickly, quickly diedThe friends I made all seemed, somehow, to drift awayAnd only I am left on stage to end the play.There are so many songs in me that won’t be sung,I feel the bitter taste of tears upon my tongueThe time has come for me to pay for yesterday.When I was young,Young,Young.

آن روزها وقتی که جوان بودم

آن روزها وقتی که جوان بودمطعم زندگي به شيريني باران بود بر زبانمبا زندگي شوخی می کردم،گویی بازي احمقانه‌اي ستهمان‌گونه که نسيم شامگاهي با شعله شمع شوخی می کندهزاران رويا در سر،برنامه‌هاي باشکوهي براي خود داشتمدريغا که هر چه مي‌ساختم، بر شن‌هاي روان مي‌ساختمشب‌ها مي‌زيستم و از نور عريان روز مي‌گريختم.و اکنون تنها مي‌‌بينم که سال‌ها چگونه مي‌گريزند

آن روزها وقتي که جوان بودمچه بسيار ترانه‌ها که در انتظار سرودن بودندچه بسيار سرخوشي‌هايي که در انتظار من بودندو جه بسيار رنج‌هايي که بودند چشمان خيره‌ام نمي‌ديدندمن آنقدر سریع مي‌دويدم که جواني و زمان سرانجام به پایان رسیدندو هرگز مکث نکردم تا بیندیشم که معناي زندگي چيستو هر گفتگويي که اکنون مي‌توانم به ياد ‌آورممرا در خود فرومي‌برد، و ديگر هيچ

آن روزها ماه آبي بودو هر روز شوريده،‌چيز تازه‌اي براي ما به ارمغان داشتعمرم را همانند عصاي جادو به کار مي‌بردمو هرگز بيهودگي و هدر رفتن ناشي از آن را نمي‌ديدمبازي عشق بود که با تکبر و غرور نقش‌آفريني مي‌کردم.و هر شعله‌اي که افروختم، ‌به سرعت فرو ‌نشست.تمام دوستانم به نوعي پراکنده شدند،و در آخر من، تنها بر صحنه نمايش باقي ماندم.چه بسيار ترانه‌هايي در ذهنم هستند،که هرگز خوانده نخواهند شد.بر زبانم طعم تلخ قطره‌اي اشک را احساس مي‌کنم.و زمان به سويم مي‌آيدبه تاوان آن روزهاآن روزها وقتي که جوان بودم.

Hier finden Sie den Text des Liedes Yesterday When I Was Young Song von Charles Aznavour. Oder der Gedichttext Yesterday When I Was Young. Charles Aznavour Yesterday When I Was Young Text.