Vabastegi
خودت گفتی قراره پای این عشقهمه دیوونگیمون رو بذاریمخودت گفتی می شه رویا رو حس کردتو این خونه از این حالی که داریمتو می خواستی هیچ مرزی نمونهخودت خواستی خودت گفتی یکی شیمتو بودی گفتی لازمه یه وقتااسیر بازی های زندگی شیم
خودت مسبب خاطره هاییتو این شب گریه ها رو شاد کردی
چه جوری از تو برگردم؟ نمی شهمنی که با تو برگشتم به دنیاببین این خونه که دنیای ما بودداره ویروون می شه با دستهای مامن از دنیای تو بیرون نمی رمنگو فردای ما با هم یکی نیستچه فرقی داره بی تو زنده بودنهمیشه زنده بودن زندگی نیست
خودت مسبب خاطره هاییتو این شب گریه ها رو شاد کردی