Kalagh (Roo Siah)
تو دل یه مزرعه یه کلاغی رو سیاههوایی شده بره پابوس امام رضااما هی فک میکنه اونجا جای کفتراسآخه من کجا برم یه کلاغ که روسیاسمن که توی سیاهیا از همه روسیاترممیون اون کبوترا با چه رویی بپرمتو همین فکرا بودش کلاغه عاشقمونیه دلش میگفت برو یه دلش میگفت بمونکه یهو صدایی گفت تو نترس و راهی شوبه سیاهی فک نکن تو یه زائری برومن که توی سیاهیا از همه روسیاترممیون اون کبوترا با چه رویی بپرم