Gharib-e ashena | غریبِ آشنا
تو از شهر غریب بی نشونی اومدیتو با اسب سفید مهربونی اومدیتو از دشتای دور و جاده های پر غباربرای هم صدایی ، هم زبونی اومدی
تو از راه می رسی پر از گرد و غبارتمومه انتظار ، میاد همرات بهارچه خوبه دیدنت ، چه خوبه موندنتچه خوبه پاک کنم غبارو از تنت
غریب آشنا ، دوستت دارم بیامنو همرات ببر به شهر قصه هابگیر دست منو تو اون دستا
چه خوبه سقفمون یکی باشه با همبمونم منتظر تا برگردی پیشمتو زندونم با تو من آزادم
تو از شهر غریب بی نشونی اومدیتو با اسب سفید مهربونی اومدیتو از دشتای دور و جاده های پرغباربرای هم صدایی ، هم زبونی اومدی
تو از راه میرسی ، پر از گرد و غبارتمومه انتظار ، میاد همرات بهارچه خوبه دیدنت ، چه خوبه موندنتچه خوبه پاک کنم غبارو از تنت
غریب آشنا ، دوستت دارم بیامیشینم می شمرم روزا و لحظه هاتا برگردی بیای بازم اینجا
چه خوبه سقفمون یکی باشه با همبمونم منتظر تا برگردی پیشمتو زندونم با تو ، من آزادم