Mahi Siahe Koochoolu - ماهی سیاه کوچولو
از خواب پاشدم امروز چشمای بستتو دیدمماهی سیاه کوچولو تنگ شکستتو دیدم
دیدم همین که میخونن تاریخ تشنگی هاتودریاچه های خشکیده خون گریه میکنن با تو
اخبار داغ و میخونم هرچند خوب میدونمداغی که رو ارس مونده این کوه سخت و لرزونده
نه شعر آذری گفتم نه خون آذری دارمنسبت به مردمت اما حس برادری دارم
رنجور آذربایجان معصوم آذربایجانمغرور آذربایجان مغموم آدربایجان
آروم میگرفتم با افسانه های شیرینتآهسته گریه میکردم با شهریار غمگینت
دل ابر بود و بارون شد سرما زد و زمستون شدآبادی ها بیابون شد هر چی که بود ویرون شد