عشق نمی ورزم
برای اینکه میخواستم این کار رو بکنم,میخواستم به عقب برگردمبرای سرد شدن تو,آره...برای همه ی اینا یه دلیلی هستبعد از اینکه دست هات که نوازشم میکرد ناپدید شد,الان فهمیدم که قلبت ترکم کرده"امکان نداره" با این حرف های احمقانه,حداقل سعی کردم خودمو دلداری بدممن دیگه الان برای خودم که اینطوریم احساس تاسف میکنم,حداقل الان هم که شده از تموم خاطراتم پاک میکنمتدیگه دوباره عشق نمی ورزم,منی که دارم که دارم اینا رو میگم به تو و کسی مثل توبه خاطر اینکه دوباره نمیتونم کسی رو ملاقات کنم,دوباره نمیتونم عشق بورزممثل احمق ها عشق نمیورزم به تویی که میگی عاشقمیامیدوارم منو فراموش کنی و پاک کنی(از یادت)مثل احمق ها درمورد شما دو تا(تو و اون) نمیدونستماینکه هنوز به یاد میارمت...اره همش از حریص بودنمهبا اینکه به خودم قول میدم, هر روز صبح که چشم هامو باز میکنم...برای تویی که رفتی دعا میکنم...اینکه منو فراموش نکنیلطفا...الان تنها چیزی که میخوام یه چیزه...درمورد من خیلی راحت حرف نزنچه بهتر که بگی منو نمیشناسیزمان که بگذره ارزش عشق منو میفهمیدیگه دوباره عشق نمی ورزم,منی که دارم که دارم اینا رو میگم به تو و کسی مثل توبه خاطر اینکه دوباره نمیتونم کسی رو ملاقات کنم,دوباره نمیتونم عشق بورزممثل احمق ها عشق نمی ورزم به تویی که میگی عاشقمیامیدوارم منو فراموش کنی و پاک کنی(از یادت)من که نیستم,جای خالی منو با یه عشق دیگه پر نکن(کس دیگه ای رو دوست نداشته باش)اگه تونستم دوباره ببینمت,اگه تونستم دوباره دوستت داشته باشمدردناکه,تویی که عاشقم رو نگاه کنمو نتونم "دوستت دارم" این حرف رو بهت بگم