No Title
بـایـد از سنـگر بی سنـگ تــو بر می گشتم
از مــدار عـشق کمـرنـگ تــو بر می گشتم
بـایـد آن شــب کــه فــرو تـنـــانـه در میدانت
من من کشته شد از جنگ تو بر می گشتم
کـاش بـر می گشتم کــاش بـر می گشتمI'm regretfull why I didn't leave
بـایـد از جـنـگ تـو و هـر چه کـه از من ماندهI should have left the battle(fighting with you), i should have left my horse and came back with injured body
عـشــق تـو لـحـن بـد مـصـیـبـت بـار اسـت
بـایـد از لـحـن بـد آهـنـگ تـو بـر می گشتم
کـاش بـر می گشتم کــاش بـر می گشتمI'm regretfull why I didn't leave
شـعـر سـر سـپردن از هـجوم دلـتـنگی بود
بـاید از شـعـرک دلـتـنـگ تـو بـر می گشتم
بـایـد آن شــب کــه فــرو تـنـــانـه در میدانت
من من کشته شد از جنگ تو بر می گشتم
کـاش بـر می گشتم کــاش بـر می گشتمI'm regretfull why I didn't leave
بـایـد از جـنـگ تـو و هـر چه کـه از من ماندهI should have left the battle, i should have left my horse and came back with injured body
عـشــق تـو لـحـن بـد مـصـیـبـت بـار اسـت
بـایـد از لـحـن بـد آهـنـگ تـو بـر می گشتم
کـاش بـر می گشتم کــاش بـر می گشتمI'm regretfull why I didn't leaveنشستيم خيلي شبها قصه گفتيم از قديما
يه عمره وعده ها افتاده از امشب به فردا
تمام وعده ها رو داديم و حرفارو گفتيم
ديگه هيچي نمي مونه براي گفتن ما
گلاي سرخمون پوسيده موندن توي باغچه
ديگه افتاده از كار ساعت پير رو تاقچه
گلاي قالي رنگ زرد پاييزي گرفتن
اونام خسته شدن از حرف هر روز تو و من