Talab - طلب
ای ساحل آرامشم، سوی تو پر میکشماز دوریت در آتشم، در آتشم یارا
دست از طلب ندارم، تا کام من برآیدیا تن رسد به جانان، یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را، بعد از وفات و بنگرکز آتش درونم، دود از کفن برآید
بنمای رخ که خلقی، واله شوند و حیرانبگشای لب که فریاد، از مرد و زن برآید
ای ساحل آرامشم، سوی تو پر میکشماز دوریت در آتشم، در آتشم یارا