Ākharin Nāme - آخرین نامه
خوابیدی بدون لالایی و قِصهبگیر آسوده بخواب، بیدرد و غُصهدیگه کابوسِ زمستون نمیبینیتوی خواب گُلای حسرت نمیچینی
دیگه خورشید چهرهتو نمیسوزونهجای سیلییای باد روش نمیمونهدیگه بیدار نمیشی با نگرونییا با تردید که بری یا که بمونی
رفتی و آدمکا رو جا گذاشتیقانونِ جنگلو زیر پا گذاشتیاینجا قهرن سینهها با مهربونیتو تو جنگل نمیتونستی بمونی
دلتو بردی با خود به جای دیگهاونجا که خدا برات لالایی میگهمیدونم میبینمت یه روز دوبارهتوی دنیایی که آدمک نداره
خوابیدی بدون لالایی و قِصهبگیر آسوده بخواب، بیدرد و غُصهدیگه کابوسِ زمستون نمیبینیتوی خواب گُلای حسرت نمیچینی
دیگه خورشید چهرهتو نمیسوزونهجای سیلییای باد روش نمیمونهدیگه بیدار نمیشی با نگرونییا با تردید که بری یا که بمونی
رفتی و آدمکا رو جا گذاشتیقانونِ جنگلو زیر پا گذاشتیاینجا قهرن سینهها با مهربونیتو تو جنگل نمیتونستی بمونی
دلتو بردی با خود به جای دیگهاونجا که خدا برات لالایی میگهمیدونم میبینمت یه روز دوبارهتوی دنیایی که آدمک نداره