Madar - مادر
صدایِ پا نبود ، صدایِ تق تقِ شکستن تو بودغروب خسته بود ، که من سرم هنوز رو دامنِ تو بود
صدایِ پایِ تو که توئ راهرو ، زبونه می کشیدتمام روحمُ برای دیدنت به خونه می کشید
به مادرم بگین ، قفس شکسته و پرنده پر زدهبه مادرم بگین ، بهار اومده ، جوونه سر زده
یِ دردِ مطمئن ، مفاصل منُ ، کلافه کره بودتمام وزنشُ ، به شونه های من اضافه کرده بود
غروب رفته بود ، غروبِ توی مه ، غروبِ توو غبارغروبِ بی قرار ، غروبِ روسیاه ، غروبِ بی پناه
به مادرم بگین ، هنوز خنده هاش ، روو سر جهازشنبه مادرم بگین هنوز گریه هاش ، توو جانمازشن