طلع النهار
طلع النهاراليوم لم يأتي ولم يتصلاحترق بالناروكأن كبدي تم طعنه بالسكين
هل انت مستاء لم أفهمذهبت فجأة ولم تتصلضحيت بي سريعاًلا تظن أن أتخلى لك عن حقى
تعال حتى لو على مضضحتى لو عاملتنى كغريبلو سألت عن حالى هل ستموت؟خاف من الله
اترك قلبي يحبك من بعيدلن أتكاسل عن الأحتراقكيف تكون مرتاح الضميرخاف من الله
خورشید طلوع کرد
خورشید طلوع کرد , امروز هم نه آمد ، نه سراغی گرفتجگرم سوخت ، گویی که چاقو (خنجر) به قلبم فرو شد
نفهمیدم ، قهر کردی؟یهو رفتی ,دیگه سراغی نگرفتیخیلی زود از چشمت افتادمخیال نکن که حقم را حلالت کردم
بیا , حتی اگر بی میل باشی ( اگه از ته دل راضی نباشی)،حتی اگه (منو) به عنوان غریبه ببینیمی میری !؟ اگر یکبارحال بپرسیحداقل از خدا بترس
بذار دلم از دور دوستت داشته باشهاز سوختن ابایی ندارمچجوری وجدانت راحتهاز خدا بترس