Ghazaal - غزال
شبیه مرغک زاری، کز آشیانه بیفتدجدا ز دامن مادر، به دام دانه بیفتدز نازکی ز ندامت، ز بیم صبح قیامتبدان نشان که شنیدی، سری به شانه بیفتد
به کار آنکه برون از، بهشت گشته عجب نیکه در جهنمِ غربت، به یاد خانه بیفتدنشان گرفته دلم را، کمان ابروی ماهیخدای را که مبادا، دل از نشانه بیفتد
دلم به کشتی کٌربَت، به طوف لجّه غربتچو از کرانهٔ تربت، به بیکرانه بیفتدشوم چو ابر بهاران، ز جوش اشک چو بارانکه دانه دانه برآید، که دانه دانه بیفتد
جهان دل است و تو جانی، نه بلکه جان جهانیکمی سکندر و دارا، کز این فسانه بیفتدخیال کن که غزالم، بیا و ضامن من شوبیا که آتش صیاد، از زبانه بیفتد
خیال کن که غزالمخیال کن که غزالمبیا و ضامن من شوخیال کن که غزالم
الا غریب خراسان، رضا مشو که بمیردمگر که مرغک زاری، از آشیانه بیفتدحبیب من