فقط تو
دوستت میدارم
در فاصلهی این عشق و آن عشق
در فاصلهی زنی که خداحافظی میکند
و زنی که از راه میرسد
اینجا و آنجا
دنبالِ تو میگردم
هر اشارهای
انگار
به چشمهای تو میرسد
چگونه تفسیر کنم این حسّی را
که روز و شبم را ساخته
زیباترین زنِ دنیا کنارِ من است
پس چگونه
مثلِ کبوتری
میگذری از خیالِ من؟
در فاصلهی دو دیدار
در فاصلهی دو زن
در فاصلهی قطاری که میرسد از راه و
قطاری که راه میافتد
پنج دقیقه فرصت هست
فنجانی قهوه مهمانت میکنم
پیش از آنکه
راهیِ سفر شوم
پنج دقیقه فرصت داریم
وجودِ تو آرامم میکند
در این پنج دقیقه
به تو میگویم رازهای پنهان را
برای تو میبافم زمین و زمان را
زیر و رو میکنی زندگیام را
در این پنج دقیقه
پس چرا
چه رنجیست این
چگونه میشود اینجا از بیوفایی دَم زد؟
لحظههایی هست
که غافلگیرم میکند شعر
بیمقدّمه از راه میرسد
هزار هزار انفجار
در وجودِ دقیقههاست
و نوشتن راهیست به رهایی
پر میزنی
مثلِ پروانهای کاغذی بین دو انگشت
چگونه پنجاه سال در دو جبهه بجنگم؟
چگونه خودم را بین دو قارّه قسمت کنم؟
چگونه با کسی جز تو آشنا شوم؟
چگونه با کسی جز تو بنشینم؟
چگونه با کسی جز تو عشقبازی کنم؟