غریبه آشنا
غریبه آشناتو از شهر غریب بی نشونی اومدیتو با اسب سفید مهربونی اومدیتو از دشتهای دور و جاده های پر غباربرای هم صدایی هم زبونی اومدیتو از راه میرسی پر از گرد و غبارتموم انتظار میاد همرات بهارچه خوبه دیدنت چه خوبه موندنتچه خوبه پاک کنم غبار و از تنتغریبه آشنا دوست دارم بیامنو همرات ببر به شهر عاشقابگیر دست منو تو اون دستهاتچه خوبه سقفمون یکی باشه با همبمونم منتظر تا برگردی پیشمتو زندونم با تو من آزادم