taghdir
آدم خيلی حقيره، بازيچهء تقديرهپل بين دو مرگه، مرگی كه ناگزيرهحتی خود تولد آغاز راه مرگهحديث عمر و آدم, حديث باد و برگه
آغاز يك سفر بود وقتی به هم رسيديمبا هر نفس هزار بار, به سوی مرگ دويديمتو اين قمار كوتاه, نبرده هستی باختيمتا خنده رو ببينيم, از گريه آينه ساختيم
آدم خيلی حقيره بازيچهء تقديرهپل بين دو مرگه مرگی كه ناگزيره
فرصت همين امروزه برای عاشق بودنفردا می پرسيم از هم غريبه ای يا دشمنای آشنای امروز حرف منو باور كنفردا غريبه هستی امروزو با من سركن
تولد هر قصه يه جادهء كوتاههاول و آخر مرگه بودن ميون راههاگر چه عاجزانه تسليم سر نوشتيمبا هم بيا بميريم شايد يه روز برگشتيم
آدم خيلی حقيره بازيچهء تقديرهپل بين دو مرگه مرگی كه ناگزيره