delam khaast
دلم خواستاگر دیوانگی کردم دلم خواستزِ خود بیگانگی کردم دلم خواست
اگر که اعتماد چشم بستهبه خصم خانگی کردم دلم خواست
اگر تا اوجِ خودسوزی پریدمنظر کرده به بال عشق بودم
اگر لب تشنه از دریا گذشتمبه دنبال زلال عشق بودم
به غیر از من خود خوش باور منکسی منت نداره بر سر من*************کسی حال مرا هرگز نفهمیددلیل گریه هایم را نپرسید
گناه عالمی را بردم از یادگناهم را کسی بر من نبخشید
کسی بر حلقه ی این در نکوبیدمن و شب پرسه های تلخ تردید
در آن دریای بی پایان ظلمتصدای یار دیداری نپیچید***************در آن تنهایی بی رحم و ممتدبه دلداری کسی از در نیامد
من تنهای من تنها کسی بودکه هر شب در اتاقم پرسه می زد
اگر چه از شما خانه خرابمدچاره یاوه های بی جوابم
به خود اما به آنهایی که بایدبدهکاری ندارم بی حسابم
پشیمان نیستم از آنچه بودمپشیمان نیستم از ماجرایم
همین هستم ، همین خواهم شد از نواگر بار دگر دنیا بیایم ، اگر بار دگر دنیا بیایم