Esfahan | اصفهان
دلم می خواهد به اصفهان برگردمباز هم به اون نصف جهان برگردمبرم اونجا بشینم در کنار زاینده رودبخونم از ته دل، ترانه و شعر و سرود
خودم اینجا، دلم اونجا، همه ی راز و نیازم اونجاستای خدا، عشق منو یار منو، اون گل نازم اونجاستچه کنم؟ با چی بگم؟ عقده دل رو پیش کی خالی کنم؟دردمو با چه زبون به این و اون حالی کنم؟
آسمون گریه کند بر سر جانانه ی مناشک ریزان شده دلدار، در آن خانه ی مناز غم دوری او، همدم پیمانه شدمهمچو شب گرد غزل خون، سوی میخانه شدممست و دیوانه شدم، مست و دیوانه شدمبه خدا این دل من پر از غمهتموم دنیا برام جهنمههر چه گویم من از این سوز دلمبه خدا بازم کمه بازم کمه