Shab zade
عزیز بومی ای هم قبیلهرو اسب غربت چه خوش نشستیتو این ولایت ای با اصالتتو مونده بودی تو هم شکستی
تشنه و مومن به تشنه موندنغرور اسم دیار ما بوداون که سپردی به باد حسرتتمام دار و ندار ما بود
کدوم خزون خوش آوازتو رو صدا کرد ای عاشقکه پر کشیدی بی پروابه جستجوی شقایق
کنار ما باش که محزونبه انتظار بهاریمکنار ما باش که با همخورشید و بیرون بیاریم
هزار پرنده مثل تو عاشقگذشتن از شب به نیت روزرفتن و رفتن صادق و سادهنیامدن باز اما تا امروز
خدا به همراه ای خسته از شباما سفر نیست علاج این دردراهی که رفتی رو به غروبهرو به سحر نیست شب زده برگرد