مرا به خانه ام ببر (Mara Be Khaneam Bebar)
شب آشیان شب زده چکاوک شکسته پررسیده ام به ناکجا مرا به خانه ام ببرکسی به یادعشق نیست کسی به فکر ما شدناز آن تبارِ خود شکن تو مانده ای و بغض من
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختناز این پرنده کشتن و از این قفس فروختنچگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیستمرا به خانه ام ببر که شهر،شهر یار نیستاز این چراغ مردگی از این بر آب سوختناز این پرنده کشتن و از این قفس فروختنچگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیستمرا به خانه ام ببر که شهر،شهر یار نیست
مرابه خانه ام ببر ستاره دلنواز نیستسکوت نعره میزند که شب ترانه ساز نیستمرابه خانه ام ببر که عشق در میانه نیستمرابه خانه ام ببر اگرچه خانه خانه نیست
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختناز این پرنده کشتن و از این قفس فروختنچگونه گریه سر کنم که یار غم گسار نیستمرا به خانه ام ببر که شهر شهر یار نیست
مرابه خانه ام ببر ستاره دلنواز نیستسکوت نعره میزند که شب ترانه ساز نیستمرابه خانه ام ببر که عشق در میانه نیستمرابه خانه ام ببر اگرچه خانه خانه نیست
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختناز این پرنده کشتن و از این قفس فروختنچگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیستمرا به خانه ام ببر که شهر شهر یار نیست