Saye - سایه
من همونم که همیشهغم و غصهم بیشمارهاونی که تنهاترینهحتی سایهام نداره
این منم که خوبیاموکسی هرگز نشناختهاونکه در راه رفاقتهمه هستیشو باخته
هر رفیقه راهی با مندو سه روزی همسفر بودادعای هر رفاقتواسه من چه زودگذر بود
هر کی با زمزمه عشقدو سه روزی عاشقم شدعشق اون باعث زجرهمهٔ دقایقم شد
اونکه عاشق بود و عمریاز جدا شدن میترسیدهمه هراس و ترسشبه دروغش نمیارزید
چه اثر از این صداقتچه ثمر از این نجابتوقتی قد سر سوزنبه وفا نکردیم عادت
(تکرار)