گریز Goriz
به تو از تو می نویسمبه تو ای همیشه در یادای همیشه از تو زندهلحظه های رفته بر باد
وقتی که بن بست غربتسایه سار قفسم بودزیر رگبار مصیبتبی کسی تنها کسم بود
وقتی از آزار پاییزبرگ و باغم گریه می کردقاصد چشم تو آمدمژده ی روییدن آورد
به تو نامه می نویسمای عزیز رفته از دستای که خوشبختی پس از توگم شد و به قصه پیوست
ای همیشگی ترین عشقدر حضور حضرت توای که می سوزم سراپاتا ابد در حسرت تو
به تو نامه می نویسمنامه ای نوشته بر بادکه به اسمت چو رسیدمقلمم به گریه افتاد
ای تو یارم روزگارمگفتنی ها با تو دارمای تو یارماز گذشته یادگارم
به تو نامه می نویسمای عزیز رفته از دستای که خوشبختی پس از توگم شد و به قصه پیوست
در گریز ناگزیرمگریه شد معنای لبخندما گذشتیم و شکستیمپشت سر پلهای پیوند
در عبور از مسلخ تنعشق ما از ما فنا بودباید از هم می گذشتیمبرتر از ما عشق ما بود