Yeki Raa Doost Midaaram یکی را دوست می دارم
یکی را دوست میدارمولی افسوس او هرگز نمی داندنگاهش میکنمنگاهش میکنمشایدشایدبخواند از نگاهه من که او را دوست میدارمولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند
وایبه برگ گل نوشتم منبه برگ گل نوشتم منکه او را دوست میدارمولی افسوسولی افسوساو گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداندصبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانتصبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانتبگو از من به دلدارم تو را من دوست میدارمولی ناگهولی ناگهز ابر تیره برقی جست و روی ماه تابان را بپوشانید
من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارمسینه مالامال غم اما دلی بی کینه دارم
پاکبازم من ولی در آرزویم عشق باز یستمثل هر جنبندهای من هم دلی در سینه دارم
من عاشقه،عاشق شدنممن عاشقه، عاشق شدنم
در کدامین مکتب و مذهب جرم است پاکبازیدر جهان صدها هزاران پاکباز از سینه دارمکار هر کس نیست مکتب داری این پاکبازانهدیه از سلطان عشق بر هر دو پایم پینه دارم
من عاشقه،عاشق شدنممن عاشقه، عاشق شدنم
من از بیراهه های هله بر می گردم و آواز شب دارمهزار و یک شبی دیگر نگفته زیر لب دارممثال کوره میسوزم تنم از عشق امید طرب داردحدیث تازه ای از عشق مردان حلب دارد
من عاشقه،عاشق شدنممن عاشقه، عاشق شدنم
من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارمسینه مالامال غم اما دلی بی کینه دارم
پاکبازم من ولی در آرزویم عشق باز یستمثل هر جنبندهای من هم دلی در سینه دارم
من عاشقه،عاشق شدنممن عاشقه، عاشق شدنم