من و تو
من و تو با همیم اما دلامون خیلی دورههمیشه بین ما دیواره صد رنگه غرورهنداریم هیچکدوم حرفی که بازم تازه باشهچراغ خنده هامون خیلی وقته سوت و کورهمن و تومن و تومن و توهمصدای بی صداییمبا هم و از هم جداییمخسته از این قصه هاییمهمصدای بی صداییم
نشستیم خیلی شبها قصه گفتیم از قدیمایه عمره وعده ها افتاده از امشب به فرداتموم وعده ها رو دادیم و حرفهارو گفتیمدیگه هیچی نمیمونه برای گفتن مامن و تومن و تو
من و توهمصدای بی صداییمبا هم و از هم جداییمخسته از این قصه هاییمهمصدای بی صداییمگلهای سرخمون پوسیده موندن توی باغچهدیگه افتاده از کار ساعت پیر رو طاقچهگلهای قالی رنگ زرد پاییزی گرفتناونام خسته شدن از حرف هرروز تو و منمن و تومن و تومن و توهمصدای بی صداییمبا هم و از هم جداییمخسته از این قصه هاییمهمصدای بی صداییممن و تومن و تومن و تومن و تو