Noghteye Payan | نقتی پایان
تو رو کجا گمت کردم ، بگو کجای این قصهکه حتی جوهر شعرم ، همینو از تو میپرسهکه چی شد اون همه رویا ، همون قصری که میساختیمدارم حس می کنم شاید ، من و تو عشق و نشناختیممیون قلبای امروزی ما ، نیمدونم چرا نمیشه پل بستمثل دو ماهی افتاده بر خاک ، به دور از چشم دریا رفتیم از دستبه لطف و حرمت خاطره هامون ، نگو همیشه یاد من می مونیکه نه مثل اون روزای دورم ، نه تو دیگه برای من همونیبذار جز این سکوت سرد لبهات ، برام چیزی به یادگار نمونهبذار تا نقطه پایان این عشق ، مثل اشکی بشینه روی گونهمیون قلبای امروزی ما ، نیمدونم چرا نمیشه پل بستمثل دو ماهی افتاده بر خاک ، به دور از چشم دریا رفتیم از دست تحمل می کنم غیبتو ماهو ، میدونم نیمه همدیگه هستیمنشد پیدا بشیم تو متن قصه ، به رسم عاشقی هر دو شکستیممیون قلبای امروزی ما ، نیمدونم چرا نمیشه پل بستمثل دو ماهی افتاده بر خاک ، به دور از چشم دریا رفتیم از دست