همچو مجنون عاشقام من، عاشق دریا
عاشقام من، عاشق دریاچون که همچون تو، ای نازنینام، لطیف است دریاو چون تو، شوریده است دریاکوچ میکند و پیوسته در سفرگاهی نیز چون تو، همسایه ماست دریاگاهی نیز چون تو، پریشان است دریاو گاهی نیز لبریز از سکوتآه، عاشقام من، عاشق دریا
عاشقام من، عاشق سقف آبی دنیاچرا که همچون تو، بخشنده است آسماندر سینهاش ستارهها، در سینهاش سرور و صفاعاشقی است تنها و تنهایی غریبایم ماچرا که او، چون تو، گاهیست دورگاهی هم نشسته کنارم، آه، چه پرشوربا چشمانی پرنفوذ از دورآه، عاشقام من، عاشق سقف آبی دنیا
عاشقام من، عاشق جاده، عاشق راهچرا که در جاده، چرا که در راه به هم میرسیم ماو چه خوش بودیم و گاه چه تیرهبخت دریغاو یارانمان، و جوانیماندر جاده بود، در راه، که اشکهامان خنده بر لب زدنددر جاده بود، در راه، که شمعهامان به گریه نشستندو ما ماندیم و جادهای خالی از دوست اینجاآه، عاشقام من، عاشق جاده، عاشق راه
عاشقام من،عاشق دریاعاشق سقف آبی دنیاعاشق این جاده و این راهچرا که اینهاست معنی زیستن، معنی دنیاو تو، ای نازنین من!تویی آغاز و پایانامتویی آغاز و پایان زندگی، از دیروز دیروز تا فردای فرداها!