Khāb o Bidāri - خواب و بیداری
تو رو دیدم نفسم بند اومددل من یکدفعه یک حالی شدنمی دونم که هوا سنگین بودیا زمین زیر پاهام خالی شد
من به چشمای خودم شک کردماین همه میشه مگه زیبایی؟مثل تو وقتی تو خوابا هم نیستنمیشه حتی بگم رویایینمیشه حتی بگم رویایی
به خودم اومدم و حس کردمتو بهشتم اما این دنیا بودتو زمان گم شدم و هر لحظهمث یه خاطره از فردا بود
من هنوزم به چشام شک دارمتو هنوزم با منی، اینجاییاگه بیداریه من دیوونه ماگرم خوابه که تو رویایی
من به چشمای خودم شک کردماین همه میشه مگه زیبایی؟مثل تو وقتی تو خوابا هم نیستنمیشه حتی بگم رویایینمیشه حتی بگم رویایی
من به چشمای خودم شک کردماین همه میشه مگه زیبایی؟مثل تو وقتی تو خوابا هم نیستنمیشه حتی بگم رویایینمیشه حتی بگم رویایی