هزار و یک شب
هزار و یک شب
اگرچه جاي دل درياي خون در سينه دارمولي در عشق تو دريايي از دل کم مي آرماگرچه روبروئي مثل آئينه با منولي چشمام بسم نيست براي سير ديدننه يک دل نه هزار دل همه دلهاي عالمهمه دلها رو ميخوام که عاشق تو باشم
توئي عاشق تر از عشقتوئي شعر مجسمتو باغ قصه از تو سحر گل کرده شبنمتو چشمات خواب مخملشراب ناب شيرازهزار ميخونه آوازهزارو يک شب رازميخوام تو رو ببينمنه يک بار نه صد بار به تعداد نفسهامبراي ديدن تو نه يک چشم نه صد چشم همه چشما رو ميخوامتو رو بايد مثل گلنوازش کرد و بوئيدبا هرچي چشم تو دنياست فقط بايد تو رو ديدتو رو بايد مثل ماه رو قله ها نگاه کردبا هرچي لب تو دنياست تو رو بايد صدا کرد
ميخوام تو رو ببينمنه يک بار نه صد بار به تعداد نفسهامبراي ديدن تو نه يک چشم نه صد چشم همه چشما رو ميخوام