Yousofe Gomgashteh
سرخ صورتم از سیلی ، اما زرد تنمیوسف هم دست حقُ پاره پاره پیرهنمیوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنماز درون همه ویرونم ، اما ظاهرم آبادشهر خاموشانه قلبم ، رو لب هام پره فریادمن همه نقدینه هامُ رو پای عاشقی دادمپا به زنجیر و اسیرم اما از خودم آزادسرخ صورتم از سیلی ، اما زرد تنمیوسف هم دست حقُ پاره پاره پیرهنمسرخ صورتم از سیلیآبروم رفته از دست آوازه های عشقمونده ام بی پناه ، پشت دروازه های عشقروز بی ابرمُ مثل خارم به چشم شبدل من شده باز ، سپر تازه های عشقسرخ صورتم از سیلی ، اما زرد تنمیوسف هم دست حقُ پاره پاره پیرهنمیوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنمسرخ صورتم از سیلی، اما زرد تنمیوسف گمشگشته باز آید به کنعان غم مخورکلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخورغم مخور