Lengeh Kafsh - لنگه کفش
یه لنگه کفش پیرو دربوداغونافتاده بود یه گوشه ی خیابونهیشکی اونو یه لحظه پاش نمیکردهیشکی یه لحظه هم نگاش نمیکردمیگفت که تنهایی و بی پناهییه روز به آخر برسه الهی
یه لنگه کفش پارهبی کس و بی ستارهافتاده زار و گریونیه گوشه خیابون
شب بود و شبگردی بارون وبادرد شدمو چشام به چشماش افتاددیدم که زخماش همه از غربتهمثله خودم خسته و بی طاقتهدیدمو گفتم که نباید نشستیه کفش بیچار رو دید و نشکست
یه لنگه کفش پارهبی کس و بی ستارهافتاده زار و گریونیه گوشه خیابون
رفتمو گفتم که چرا نشستیتلف نکن عمرتو دستی دستیدرسته که از همه تنهاتریاسیر این دردای زجرآوری
کفشای غیرَتو باید پا کنیبگردیو لنگتو پیدا کنی
یه لنگه کفش پارهبی کس و بی ستارهافتاده زار و گریونیه گوشه خیابون
یه لنگه کفش پارهبی کس و بی ستارهافتاده درب و داغونیه گوشه خیابون