Khodaya (خدایا)
امیدم را مگیر از من خدایا خدایا خدایادل تنگ مرا مشکن خدایا خدایا خدایامن دور از آشیانم سر به آسمانم بی نصیب و خستهماندم جدا ز یاران از بلای طوفان بال من شکستهامیدم را مگیر از من خدایا خدایا خدایادل تنگ مرا مشکن خدایا خدایا خدایا
از حریم دلم رفته رنگ هوسروز و شب به که گویم در درون قفسآه در درون قفس
وه که دست قضا بسته بال مراروز و شب ز گلویم ناله خیزد و بس آهناله خیزد و بسمی زنم فریادهرچه بادابادوای از این طوفان آهوای از این بیداد
می زنم فریادهرچه بادابادوای از این طوفانوای از این بیداد آهوای از این بیداد
امیدم را مگیر از من خدایا خدایا خدایادل تنگ مرا مشکن خدایا خدایا خدایامن دور از آشیانم سر به آسمانم بی نصیب و خستهماندم جدا ز یاران از بلای طوفان بال من شکسته
از حریم دلم رفته رنگ هوسروز و شب به که گویم در درون قفسآه در درون قفس
وه که دست قضا بسته بال مراروز و شب ز گلویم ناله خیزد و بس آهناله خیزد و بسمی زنم فریادهرچه بادابادوای از این طوفانوای از این بیداد آهوای از این بیدادوای از این بیداد آهوای از این بیداد