Ey Darigha - ای دریغا
[محسن چاوشي:]دیگر این ابر بهاری جان باریدن ندارداین گُل خشکیده دیگر ارزش چیدن ندارد
این همه دیوانگی را با که گویم با که گویمآبروی رفته ام را در کجا باید بجویم
پیش چشمم چون به نرمی میخرامی میخرامیدر درونم می نشیند شوکران تلخ کامی
نام تو چون قصه هر شب می نشیند بر لب منغصه ات پایان ندارد در هزارو یک شب من
روی بالینم به گریه نیمه شب سر میگذارم مناز تو این دیوانگی را هدیه دارم، هدیه دارم من
ای نهالِ سبز تازهفصل بی بارم تو کردی توبی نصیب و بیقراروزارو بیمارم تو کردی تو
[سينا سرلك:]غم عشق تو مادر زاد دارمنه از آموزشِ استاد دارمبدان شادم که از یُمن غم توخراب آباد دل آباد دارمخراب آباد دل آباد دارم
[محسن چاوشي:]ای دریغا ای دریغااز جوانی از جوانیسوخت و دودِ هوا شدپیش رویم زندگانی
با خودت این نیمه جان رااین دل بی آشیان راتا کجاها تا کجاهامیکشانی میکشانی
ای نهال سبز تازهفصل بی بارم تو کردی توبی نصیب و بیقراروزارو بیمارم تو کردی تو
طاقت ماندن ندارمآه ای دنیا خداحافظمیروم تنهای تنهاای گُل زیبا خداحافظ